۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

بابا نوئل

هفته ی پیش بود که سیما خبر درگذشت دکتر لوکس رو توی اینترنت دید و من رو خبر کرد که بیام خبر رو و نوشته های شاگردهاش رو ببینم. هیچکدوم از نزدیک نمیشناختیمش. امَا دوران دانشجویی مون توی ایران به هر حال دوستانی داشتیم که می شناختنش و به خاطر اسم تکش و از اون مهمتر صورت بامزه اش به عنوان یه چهره ی آشنا توی ذهنمون بود. همونوقت که سیما صدام کرد و من داشتم عکسهاش رو نگاه می کردم ونوشته ها رو میخوندیم و با همدیگه "چقدر حیف شد" و اینها می گفتیم، این غزل وروجک نمیدونم از کجا توی دست و پای ما پیداش شد و احتمالاً فهمید که آدمی که داریم عکسهاش رو می بینیم مرده.



بعد از اینکه کارمون تموم شد و از پای کامپیوتر پا شدیم، دیدم خبری از غزل نیست و پیش داداشش هم که داره کارتون نگاه میکنه، نیست. با سیما رفتیم و دیدیم که غزل نشسته توی تختش و داره گوله گوله اشک می ریزه. میپرسم ازش "چی شده؟ چرا گریه می کنی؟" میگه "چون سانتا مرده!" من و مامانش از همه جا بیخبر میپرسیم "کی میگه سانتا مرده؟ سانتا الان نمیاد که. باید صبر کنی هوا سرد بشه، برف بیاد، اونوقت با یه عالمه کادو سوار گوزنش میاد." میگه "نه من خودم دیدم که مرده. توی کامپیوتر عکسش رو دیدم." اینها رو که میگفت همینطور گوله گوله اشک میریخت و دل ما رو کباب میکرد.

تازه اینجا بود که من و سیما دوزاریمون افتاد و فهمیدیم بچه واسه چی گریه میکنه. ولی نمی دونستیم باید از فوت مرحوم لوکس، گریه کنیم یا اینکه به اشکای غزل بخندیم. بالاخره بعد از چند ثانیه سیما خودش رو کنترل میکنه و میگه "نه عزیز مامان. اون سانتا نبود که مرده. اونی که ما عکسش رو نگاه میکردیم و مرده پسرعموی سانتا بود: دکتر لوکس!" من دیگه واقعاً مونده بودم که بخاطر مرگ دکتر لوکس ناراحت باشم؛ یا از واکنش غزل بخندم؛ یا از جواب سیما ریسه برم!

غزل که حالا اشکهاش بند اومده میگه "یعنی امسال هم برامون کادو میاره؟ ناراحت نیست فامیلشون مرده؟" من بهش میگم "آره عزیزم. یه کم ناراحت هست. امَا وقتش که شد من ازت میپرسم چی میخوای؛ خودم میرم بهش میگم و اون هم برات میاره." غزل هم میگه "خب".

ما کریسمس رو اینجا جشن نمیگیریم و درخت تزیین شده نمیذاریم. اما هر چقدر هم بگیم که ما ایرانی هستیم و عید نوروز داریم نه کریسمس، این دلیل نیمشه که بچه ها توقع کادو نداشته باشن! کادوی کریسمس رو بابانوئل یا بقول بچه ها سانتا میاره و کادوی عید رو ما خودمون بهشون پاس سفره ی هفت سین میدیم. در ضمن خدا دکتر لوکس رو هم بیامرزه. مرد خوبی بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر